Migrant bird

طاقت بیار رفیق

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

طاقت بیار رفیق
دنیا تو مشت ماست!
طاقت بیار رفیق
خورشید پشت ماست!
طاقت بیار رفیق
ما هردو بی کسیم،
طاقت بیار رفیق
داریم می رسیم!..

 

فرزانه شیدا

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر


گفتگوی فرزانه شیدا شاعر بنام کشورمان با حمیرا ستارزاده

نام فرزانه شیدا امروزه نامی آشنا در عرصه شعر و ادب کشورمان است، سروده های روان و پر احساس او به آدمی ، وسعت دریا می بخشد. با سروده های او می توان احساس تازه ایی را تجربه کرد این شاعر گرانقدر کشورمان با اشعارش توانسته محبوبیت فراوانی کسب کند .او سالهاست در کشور نروژ زندگی می کند ، اما با سروده های خویش به همه ما نزدیک است ، همه در آغاز با اشعار او آشنا می شوند اما من در سال 1384 با کتاب سخنان ماندگارش که مجموعه ایی از زیباترین جملات متفکر نامدار کشورمان ارد بزرگ است با ایشان آشنا شدم . امروز با افتخار باید بگویم توانستم گفتگویی با ایشان داشته باشم که نظر شما را به این گفتگو جلب می کنم :
ادامه مطلب در

 

كدامین دست ها ؟؟؟

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

به من لطفی بكن آری،
كه بی عشق تو می میرم!
من اینجا در میان تارو پود درد زندانم.
كدامین دست ها یكدم رهایم می كند امشب
از این ویران سرای وحشت و غربت،
نمی دانم.
بهارم باش و سبزم كن،
به باران نگاهت گرم!
كه من عمری اسیر غربت سرد زمستانم!..

 

بی عنوان

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

دستم بوی گل می داد،
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند.
ولی کسی فکر نکرد
که شاید گلی کاشته باشم!..

 

مهتاب گونه

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

افتادم از نفس که بدانی دویده ام

شاید که بشنوی کلمات بریده ام

اکنون که نیست فرصت دیدار دیگری

بگذار تا بگویمت ای نور دیده ام:

حاصل ز عمر بی ثمرم یک کلام بود

مهتاب گونه تر ز تو ماهی ندیده ام

این کوله بار رنج و گناهی که با من است

گاهی به دوش و گاه به دندان کشیده ام!

لبخند میزنم به لب از کار روزگار

دیگر بس است هرچه لبم را گزیده ام

 ایمان.ص

 

باران

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

دستانم را پر میدهم بیرون پنجره

با انگشتانم نوازشش می کنم

او را به آغوش می کشم
برایش

از خزان و انار

از ساعت های انتظار

از بی قراری ها

و چشم به آسمانی ها می گویم
تا نیمه خود را از پنجره بیرون کشیده ام

با عِطرش مست میشوم

مست در آغوشش به رقص می آیم
با سر انگشتانم

با صورتم

قطراتش را به جان می خرم ...


باران را می گویم...

باران را...

***عاشقانه***

 

ای مهر...

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

بیا ای مهر

نازت را به صد دنیا خریدارم

بیا و مهربانی کن

که من تنها تو را دارم

بیا با ما خدایی کن

بیا و پادشاهی کن

بیا کین سلطنت بی نام زیبای تو می میرد

بیا کین مرده جان از چشمه شیرین لب های تو می گیرد

بیا بنشین کنار خستگی هایم، مرا قدری تحمل کن

مرا رازی است پنهانی

برایت حرف ها دارم

بیا بشنو ز غم هایی که در این سینه پنهان است و

غم بانان بیرحمی که بیدارند و

در دستی نمک دارند و

در دستان دیگر نیشترهاشان!

بیا ای مهر ناز بی ریایت را به دنیایی نخواهم داد و

تا هستیم و دنیا هست...

مهرت هست

یادت هست

دوستیمان هست و خواهد ماند...

 

شب آخر کنسرت همایون شجریان

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر



از دشمنان برند شكايت به دوستان چون دوست دشمن است شكايت كجا برم؟


جای اونایی که نبودن خالی...

کار گروه دستان دیشب خیلی عالی بود، دقیق تر بگم شاهکار بود ولی متاسفانه یک عده ی مشخصی که همه دیگه میشناسنشون قصد داشتن با سنگ اندازی های متعدد مانع از برگزار شدن هرچه قشنگ تر برنامه بشن!

ولی هرجور بود به خیر و خوشی برنامه تموم شد

خرابکاری های مسئولان تالار تا حدی بود که خود استاد قبل از شروع برنامه روی سن اومد وبعد از عذر خواستن از حضاری که یک ساعت منتظر گذاشته شده بودن شکایت چندین و چند ساله اهل هنر و درد مشترک همه ملت ایران رو این طور عنوان کرد :
« سلام و درود بر شما. دست يكايك‌ شما را مي‌بوسم. شما مردماني كه با اين وضع تحمل مي‌كنيد اينگونه رفتارها را كه جز شطينت چيزي نيست. وزارت كشور كه صاحب خانه است بايد بگويد كه چرا در چنين موقعيتي بايد برقش برود. ما مشكل بزرگي همه‌مان داريم، آن‌ اينكه هيچ‌كس جوابگوي ما نيست.
از دشمنان برند شكايت به دوستان، چون دوست دشمن است شكايت كجا برم؟ كساني كه نمي خواهند موسيقي داشته باشيم سخت در اشتباهند. تا زبان فارسي هست، موسيقي اين زبان هست. هيچ‌كس نمي‌تواند به اين زبان و به اين موسيقي اجحاف كند.
پوزش مي خواهم از همه‌تان و دست تك‌تك شما را مي‌بوسم. اعصاب بچه‌هاي ما را خراب كردند امشب، به هر حال برنامه را اجرا خواهند كرد. تحملتان بازهم بيش از اين باشد تا بتوانيم ما در كنار يكديگر و با صلح و صفا زندگي كنيم.»

 

باور نمی کند، دل من مرگ خویش را

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر




باور نمی کند، دل من مرگ خویش را
نه، نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است، نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل، خس و خاشاک می شود ؟
آخر چگونه، این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و،
خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریاچه ها
چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند ؟
باور نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ،
دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستهاپرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی راباور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من، در هوا پر است ...



سیاوش کسرایی

 

از اعماق

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

و تنها دار من از دار دنیا
تکه ای کاغذ
که گاهی شعرکی زیبا
که بعضا شاعرش را هم نمی دانم
به خطی گنگ و درهم گونه بنویسم
و با صد شوق و با حسرت
و با ته مانده ی آمال یک نومید از هر ناکجا رانده
به دست آب بسپارم
که شاید دست های مهربانی
از میان کاخ های سربه گردون سای این دوران بد یمنی
مرا دریابد از این حال نومیدی
ولی هربار
فهم آرزوهایم برای آب سنگین بود
من از اعماق می گویم...
الف.پ

 

سکوت

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

هیس!
دلا سکوت کن!
مگر نمی بینی
که تنهایی به من پناه آورده است!..

 

اندر فضایل روزگار

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

خدا را شکر!
امروز این را هم فهمیدیم:
ما دیگر هیچ مشکل دیگری نداریم!..

 

امشب شب مهتابه...

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

امشب به بر من است آن مایه ناز
یارب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه...
حبیبم رو میخوام!
حبیبم اگر خوابه...
طبیبم رو میخوام
گویید فلونی اومده
اون یار جونیت اومده
اومده حالتو...احوالتو...سیه موی تو...سفید روی تو
ببیند، برود!
امشب شب مهتابه...
حبیبم رو میخوام!
حبیبم اگر خوابه...
طبیبم رو میخوام
همیشه با این آهنگای قدیمی حال می کردم، مخصوصا این یکی
امشب که دلم گرفته بود کلی فاز داد

 

ثروت خداداد

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر





شنیدم که کسی گفت :

به گوش همه دنیا برسانید

ما پدر هرچه بی پدریم!

و چراغ خانه مان همیشه در مسجد روشن است.

مبادا کسی از این ثروت خداداد بی نصیب بماند ...




 

هی فلانی!

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر




هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد...

 

سلطان کویر...

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

صاحبان این گلخانه

این دروغگویان زیورپرست!

نمی بینند که صداقت تیغ های زشت کاکتوس

سلطان فراخی کویر است

به آن ها بگویید

که با وجود این همه نورهای زیبا و مصنوعی

در گوشه این تنگ خانه

گلی هم هست

که تنها به شوق آفتاب می گردد!..

الف.پ

 

سبلان

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

فردا قراره با سه تا دوست و هم اتاقی باوفا که الان چهارمین سالیه که با همیم به سبلان صعود کنیم
باید برنامه جالبی باشه
همیشه کوه دل تنگی آدم رو بر طرف می کنه
واسه من که همیشه این طور بوده

 

اینم یه جورشه

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

لذت دوستی با پا برهنه گان در این است
که هراسی نیست از اینکه ریگی به کفش داشته باشند...

 

یه اس ام اس جالب

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

مرد عاشق تا وقتي ازدواج نکرده نا تمام است,
و وقتي که ازدواج کرد کارش تمام است

 

سرگذشت بی ماجرا

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

دنبال چه می گردی ؟

هی رفیق!

اینقدر دفتر خاطرات سفیدم را ورق مزن

می ترسم که زخم های نداشته ام سر وا کنند

سینه ام,

این گذرگاه متروک

دیگر به شنیدن صدای هیچ کس خو گرفته است

پس هنگامی که به این خانه رسیدی در مزن

کسی جواب نمی دهد

تنها منم و تپشی که نیست

اگر آنچه که باید نیستی

پس چونان قهرمانی از خود گذشته مباش!

که دوست نمی دارم

تو نیز وقت رفتنت که شد

تنهایی را که پشت در است صدا بزن!

که مثل همیشه

این سرگذشت ما بی ماجراست!..

الف.پ

 

نسل سوخته ی ایران سوخته

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

((تا جایی که یادم میاد بهمون یعنی به هم سن و سالای ما می گفتن نسل سوخته...
اوایل نمی فهمیدم چرا...ولی با گذشت سال های متمادی کم کم متوجه شدم
بذارید از همون اول زندگی مون شروع کنم که جنگ و بمبارون بود ...
بزرگتر که شدیم کمبود یا نبود امکانات آموزشی
بعد از اون امتحان همه جور نظام آموزشی از کهنه و قدیم و نو و جدید و مدرن... الی آخر
دانشگاه و سهمیه های گوناگون! که بماند
بعد ازدانشگاه که محل بها دادن و ارزش بخشیدن به دانشجویان است و البته باید طبق خواست دولتمردان و خدایان دین و سیاست اداره شود ناگهان به مبحثی به اسم معضل بیکاری برخوردیم!
و در طول این همه سال با موارد بی شمار و تموم نشدنی ای مثل بحث انتخابات ( که البته باید آن را جدی بگیریم!) و آزمایش هر گونه رئیس جمهور و وزیر و وکیل اون هم از انواع خوب، لایق، لایق تر و ...
سهمیه بندی آب، برق، سوخت، هوا و ...
یه مقداریش رو هم با این سرفصل فاکتور میگیرم که: پول نفت ایران (فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، افغانستان، روسیه و حاشیه خزر، امارات، آذربایجان، هند و پاکستان، ترکیه، چین، آلمان، انگلستان، فرانسه و در کل همه جا الا خود مردم بدبخت ایران)
و در موازات همه سال های زندگی مون یه چیزهمیشگی تو مایه های غول و هیولا با اسمی شبیه ورم؟ متورم؟ آها یادم اومد
توررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم!
و در نهایت یه مملکت پر هرج و مرج بی صاحب زیاد سرو کله زدیم
و در تمام این سال ها یک جواب قاطع و البته منطقی از طرف نهادهای مسئول! و پاسخگو! داده شده:
آقا به جون خودتون اینایی که میگین همش شایعه و دسیسه ای بیش نبوده و حاصل تهاجم همه جانبه فرهنگی یک دشمن خونخواره، دشمن خیلی به ما نزدیکه و تو خیابونا همین جوری ریخته، جوری که با مردم عادی هیچ فرقی نداره... شما خیالتون راحت باشه، ما خودمون هروقت که لازم دونستیم با چوب و چماغ و اسلحه میریزیم و سرکوبشون می کنیم حالا هرجا که باشه، تو کوچه تو بازار تو خیابون... حتی تو دانشگاه و حتی تو خونه... از این بابت اصلا نگران نباشین که تو این یه مورد و به دلیل اهمیت فوق العاده و حتی بیشتر از مسایل پیش پا افتاده ای از قبیل آزادی، خط فقر، حقوق بشر، معیشت ملت و ... خودمون شخصا رسیدگی می کنیم و بهتون اطمینان خاطر میدیم که بچه ها کارشون بیسته!!!
و البته شما اگه حجابتون رو همیشه رعایت کنین و به خدا توکل کنین مثل همیشه هیچ مشکلی نخواهد بود! و ما خودمون شخصا یک عده ای رو فرستادیم که به کوروش ابلاغ کنن که جنابعالی لطف کنین با خیال راحت استراحت بفرمایین، آخه ما حواسمون به همه چی هست। و به همین منظور و برای آسایش هرچه بیشتر شما یک استخر بزرگ در نزدیکی شما احداث کردیم، برو و خوش باش!
برای حمل و نقل سریعتر شما هم یک خط آهن از وسط نقش رستم عبور خواهیم داد!
بگذریم، از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، مملکت ما هیچ ایرادی نداره ما هم که شکر خدا نه چیزی دیدیم نه چیزی شنیدیم.........))

جالبه! هروقت به این داستان فکر می کنم بی درنگ داستان قلعه حیوانات تو ذهنم تداعی میشه که البته این هم ساخته تخیلات منه و صرفا جنبه سرگرمی داره، بیکاریم دیگه!
اما گذشته از این ها در حال حاظر تنها سوال حیاتی موجود اینه:
کسی می دونه این داستان جعلی نسل سوخته که می گن دقیقا از کی شروع میشه ؟
از اول فروردین شصت، یا اینکه بعد از تعطیلات و در پانزدهم فروردین؟؟؟
شما چطور ؟ شما می دونین؟

 

شهریار

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم كه چه ؟!
بدتر از خواستن این لقمه نتوانستن...
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم كه چه؟!

 

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر

چه غروری است در این سلطنت ای یوسف مصری
كه دگر پرسش حال پدر پیر نكردی...

 

آلمان من در هر صورتي قهرمانه

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر











آلمان چه ببره و چه ببازه
بازم آلمان من مي مونه!!آرژانتين هم همينطور!
شكست پل پيروزيه...
خودمون بد بازي كرديم...
قهرماني حقمون نبود.
دو سال ديگه قهرمان جهان ميشيم

 

عاقبت ما را به كجا مي برند؟

نوشته‌شده توسط الف . پ . مهاجر



چيزيه كه خودمون قبول كرديم و داره كم كم سرمون مياد!..

 

پرنده مهاجر

Subscribe via RSS!

*******

من از طعم


دوبیتی های باران خورده

!لبریزم


کنار اشک هایم می شود آویخت


...دریا را


*******


الف . پ ) - متولد 1365)
دانشجوی برق - الکترونیک

لوگوی ما

پرنده مهاجر