و تنها دار من از دار دنیا
تکه ای کاغذ
که گاهی شعرکی زیبا
که بعضا شاعرش را هم نمی دانم
به خطی گنگ و درهم گونه بنویسم
و با صد شوق و با حسرت
و با ته مانده ی آمال یک نومید از هر ناکجا رانده
به دست آب بسپارم
که شاید دست های مهربانی
از میان کاخ های سربه گردون سای این دوران بد یمنی
مرا دریابد از این حال نومیدی
ولی هربار
فهم آرزوهایم برای آب سنگین بود
من از اعماق می گویم...
الف.پ