بهم
۳۰
مهتاب گونه
نوشتهشده توسط الف . پ . مهاجر
افتادم از نفس که بدانی دویده ام
شاید که بشنوی کلمات بریده ام
اکنون که نیست فرصت دیدار دیگری
بگذار تا بگویمت ای نور دیده ام:
حاصل ز عمر بی ثمرم یک کلام بود
مهتاب گونه تر ز تو ماهی ندیده ام
این کوله بار رنج و گناهی که با من است
گاهی به دوش و گاه به دندان کشیده ام!
لبخند میزنم به لب از کار روزگار
دیگر بس است هرچه لبم را گزیده ام
ایمان.ص
شاید که بشنوی کلمات بریده ام
اکنون که نیست فرصت دیدار دیگری
بگذار تا بگویمت ای نور دیده ام:
حاصل ز عمر بی ثمرم یک کلام بود
مهتاب گونه تر ز تو ماهی ندیده ام
این کوله بار رنج و گناهی که با من است
گاهی به دوش و گاه به دندان کشیده ام!
لبخند میزنم به لب از کار روزگار
دیگر بس است هرچه لبم را گزیده ام
ایمان.ص
1 پاسخ به مهتاب گونه
سلام
وبلاگ جالبی درست کردی
همیشه شاد باشی
راستی آدرس وبلاگم رو هم عوض کردم
نظر شما چیست؟